من چنان بی پر شدم از دوری ات
می سرایم نغمه ای در دوری ات
آفتابم ای دریغ از روی گل
ابر هجران می چکد در دوری ات
من خزانم پر گل از روی تو بود
در بهاران زرد و خشک از دوری ات
تا به هجران می سپارم روزگار
می طراود بوی غم در دوری ات
من ندانم قصه ناهید و مهر
بلبلم بی باغ و گل در دوری ات
در زمین روی هزاران لعبت و
کور بی پا و سرم در دوری ات
گوش بر آواز مرغان میدهم
نا امیدی نیست اندر دوری ات