نماز ما






روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود 


و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او 


و مهرش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد 


و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی 


مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق


 لیلی هستم توراندیدم تو که عاشق 


خدایلیلی هستی چگونه مرا دیدی!!!!